جدول جو
جدول جو

معنی نافه بوی - جستجوی لغت در جدول جو

نافه بوی(فَ / فِ)
خوشبوی. معطر:
بر عیش زدند ناف عالم
اکنون که بهارنافه بوی است.
خاقانی.
، کنایه از گنده دهان است یعنی شخصی که دهان او بوی کند. (برهان قاطع). کنایه ازگنده دهن، چه بوی ذات نافه گند می باشد از جهت آنکه پوستی است متعفن. (آنندراج). کنایه از گنده دهن. (انجمن آرا) :
هم نشینی که نافه بوی بود
خوبتر زآنکه یافه گوی بود.
نظامی.
، کنایه از سخن چین. (انجمن آرا). سخن چین و نمام را گویند. (از برهان). نمام و سخن چین را گویند که سخنی را پراکنده کند چنانکه نافه بوی را پراکنده کند. (از مؤید الفضلا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ / فِ کَ / کِ)
عمل نافه کش. صفت آهوی نافه دار:
هر آهو که با داغ او زاده بود
ز نافه کشی نافش افتاده بود.
نظامی
لغت نامه دهخدا
بمعنی عنبر است، بعضی گویند از گاو بهم میرسد چنانکه مشک از آهو، (برهان)، عنبر باشد، (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس)، و آن گلی است زردرنگ که بتازیش منثور خوانند، (از اقرب الموارد)، و عنبر رانباید در جزو گیاههای خوشبو شمرد زیرا عنبر را که در فارسی شاهبوی گویند از عطرهای حیوانی است نه نباتی و انبرا و هیأتهای دیگراین کلمه در السنۀ اروپایی همان عنبر عربی است و عربها هم شاید این عطر را به اسم معمولی همان مملکتی که از آنجا آن را بدست آوردند نامیده باشند و اصلاً این کلمه از افریقای شرقی باشد، و در مادۀ آن حدسهای عجیب و غریب میزدند، در فرهنگهاو در کتب ادویۀ مفردۀ فارسی و عربی نیز مانند کتب مغربیان بهمین حدسهابرمیخوریم، نزد برخی عنبر از گاو بهم میرسد چنانکه مشک از آهو، و نزد برخی دیگر عنبر عسل دریائی است، گروهی نوشته عنبر عبارت ازموم عسل دریائی باشد و دسته ای بر آنند که کرۀ دریایی است، نزد گروهی سرگین چارپایان است، و امروزه تحقیقاً میدانیم که عنبر در مثانۀ یک جانور بسیار بزرگ دریایی از جنس جانوری که در فرهنگهای فارسی ’بال’ یا ’وال’ ضبط شده یافت میشود این جانور را باید نهنگ بنامیم و بعضی آن را ماهی عنبر - عنبر ماهی - شیرماهی گفته اند، (اوستا پورداود ص 141، 140) :
بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاه بوی،
رودکی (از لغتنامۀ اسدی)،
چو شاهبوی دهد خلق شاه بوی از آنک
ز عنبر است سرشته به اصل طینت او،
معزی (ازجهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
پیری که موهایش مثل موی نافه سفید شده باشد. (آنندراج). رجوع به نافه شود
لغت نامه دهخدا
نافه با خود داشتن: هر آهو که با داغ او زاده بود ز نافه کشی نافش افتاده بود. (نظامی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه بندی
تصویر نافه بندی
عمل بستن نافه
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، مشکبو، معطر
متضاد: بدبو، عفن
فرهنگ واژه مترادف متضاد